دانشجویان عمران دانشگاه یزد 90
دانشجویان عمران ورودی 90
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. نظرات شما عزیزان: شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : مهسا بخشش
آخرین مطالب پيوندها |
||
![]() |